دشمنی دوسویه غرب و آل سعود با جمهوری اسلامی ایران در قالب همکاری متناقض لیبرالیسم و متحجریسم، فهم و درک میشود؛ چنان که همکاری غربگرایان داخلی با جریان متحجر و مخالف حکومت اسلامی در این فضا قابل تفسیر است.
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ سالهاست لیبرالیسم در حوزه اندیشهای و اجرایی بر دنیا حاکم است و نظریهپردازان غربی از آن به عنوان آخرین و تنهاترین نسخه جوامع بشری یاد میکنند؛ حال آنکه اضطراب، ناامیدی، ناامنی مدارس، جنگ و خونریزی، تصاحب حقوق و اموال دیگران، فروپاشی خانواده، تولدهای نامشروع، تنهایی، بحرانهای بیپایان اخلاقی و معنوی، لذت گرایی، پوچگرایی، هیچگرایی، بیهویتی، عدم پاسخگویی به نیازهای اساسی بشر و عدم توانایی در مهار بحرانهای گسترده به این سبب است که غایات متعالی انسان، موهوم و عبث دانسته شده و معنای باطنی جهان انسانی را با محک تنگ تجربی و با تکیه بر غرور علمی مثله کرده است.
بحرانهای امروز لیبرالیسم از نوع بنبست تاریخی مارکسیسم است که بشر سرگشته و حیران در ایسمهای گمراه کننده را از ذخایر ارزشمند وحیانی محروم کرده و اینک با رقص دیوانهوار و تلاش برای بقا به اوج جنون آمیز و افول ابدی خودش رسیده است؛ واقعیتی که سالها قبل، علامه شهید مطهری نسبت به آن هشدار داد و در اینباره نوشت: «امروز باریکبینان جهان به این نکته توجه دارند که بزرگترین بحرانی که الان بر جامعه بشریت، خصوصاً بر جامعههای به اصطلاح پیشرفته و صنعتی حکومت میکند، بحران معنوی است، نه مثلاً بحران سیاسی یا بحران اقتصادی.»[مرتضی مطهری؛ فلسفه اخلاق؛ ص۱۷۶]
تجربههای مختلف اجتماعی و سیاسی در ایران نیز نشان میدهد منورالفکری و لیبرالیسم ایرانی، جریانی عاریتی ناشی از رابطه با بخشی از جهان و بیانگر نوعی بیثباتی فکری و تقلید سطحی و ظاهری از تمدن غرب است، به این سبب کسی که اول انقلاب، گرایش مارکسیستی داشته، امروز لیبرالیستی عمل کرده و خود را به نام متقدم و متأخر جا میزند؛ زیرا تجربه روشنفکری یا منورالفکری در ایران با غرب متفاوت است و ما تجربه جابجایی قدرت و گذار از سنت به مدرنیته را نداشتهایم؛ از اینرو شاهد اعوجاجها و سیر حرکت زیگزاگی در میان مدعیان روشنفکری هستیم که معضلی از جنس اخلاقی است و نه اندیشهای و ریشههای دانشگاهی عمیقی دارد که برای تحلیل آن باید به ساختارهای نظام آموزشی توجه کرد و نگاه پوزیتیویستی و فناورانه به مقوله علم و فرهنگ را نقد و بازنگری کنیم.
ساختارهای تولید به اصطلاح نخبگانی در کشور که با سبک زندگی «باباپولداری» و صرف راهیابی به دانشگاههای برتر کشور با هزینه گزاف در کلاسهای کنکور شکل گرفته و با جزماندیشی و اندیشهگری غیرانتقادی و غیرعلمی نسبت به مبانی سکولاریسم، مسیرهای گفتگو را از هر دو سویه عرفی و مذهبی در ایران به انسداد برده است.
چنین ساختاری از سویی با تعصب و تقدس نسبت به آموزههای مکتب لیبرالیسم، هرگونه انتقاد، آزاداندیشی و بهرهگیری از نظریات دیگر را غیر علمی خوانده و تراکمی از نفرت، خشونت و دگماتیسم را به جامعه القا میکند و از سویی به دلیل عدم درک صحیح و عمیق از جایگاه علم، منافع ملی و ارزشهای معنوی، در تَله دروغین شعارهایی همچون «زن، زندگی، آزادی» میافتد و با نقزدنهای عوامانه و هیجانی و ترویج آنارشی و بیقانونی، نه تنها برای جامعه به ویژه زنان، آزادی به ارمغان نیاورده؛ بلکه با فحاشی، لودگی، خشونت و دوقطبی سازی جامعه، بالعکس محیط اجتماعی را برای مشارکت فعال به ویژه برای زنان، ناامن، غیرانسانی وآزاردهنده میکند.
قالبهایی از اندیشهورزی اقتباسی وکانالیزه شده مدعی نخبگی که با علاقمندی نیمبند نسبت به فرهنگ عمومی اما با هویتی متصل به مبانی غربی که دارالکفرش را از خودیها شروع کرده و «دیگری»هایش را از خودیها و «خودی»هایش را از بیگانگان برمیگزیند و در دام تئوریهای جدید خشونت افتاده و فرهنگ برهنگی را با عنوان بدنمندی توجیه و تفسیر میکند؛ رویکرد لیبرالی حاکم بر دانشگاهها و فضای علمی کشور که سالهاست دشمنی غرب با جمهوری اسلامی را توهم توطئه تصور کرده و ارزشهای انقلاب اسلامی را به سخره گرفته است؛ حال آنکه رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با مردم اصفهان همچون گذشته به جبههگیری ایران و استکبار اشاره کرده و درباره چیستی و چگونگی این مواجهه فرمودند: مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، این نظام، پیشرفت بکند، رونق بگیرد، جلوه کند در دنیا، منطق لیبرالدموکراسی دنیای غرب باطل خواهد شد.(28/8/1401)
غرب سالهاست با خطکشیها و کارکردهای مختلف سیاسی از جمله با هدف آشوب و تجزیه، عملکرد دوگانهای را درباره ایران اسلامی و جهان اسلام در پیش گرفته است، از طرفی با احیای زمینههای تاریخی مختلف از سومریها و ایلامیها گرفته تا فراعنه مصر، ناسیونالیسم، پان ترکیسم و تجزیه طلبان کرد، بلوچ، عرب و… را حمایت میکند و از سویی در منطقه حجاز و نَجد برای مفاهیم دینی سده نخستین به نام توحید و به کام وهابیت محملسازی کرده است تا بتواند با ادعای پیروی از اندیشههای نخستین، تمام آثار فاخر و ارزشهای زنده و تمدنساز انقلاب اسلامی را مدفون کرده و حکام مرعوب و مرتجع منطقه را به عنوان نماد فرهنگ اسلامی معرفی کند؛ به این سبب دشمنی دوسویه غرب و آل سعود با جمهوری اسلامی ایران در قالب همکاری متناقض لیبرالیسم و متحجریسم، فهم و درک میشود؛ چنان که همکاری غربگرایان داخلی با جریان متحجر و مخالف حکومت اسلامی در این فضا قابل تفسیر است.
* مجتبی عباسی، نویسنده و پژوهشگر