سرویس قرآن و معارف پایگاه صهیون پژوهی تیه: از نیازهای فطری بشر، حق جویی و حقیقت طلبی است؛ بشر، در این مسیر برای خدایابی و تأمین این معرفت، همیشه کوشیده است؛ اما بسیاری از اوقات، حق و باطل به هم درآمیختهاند و اهل باطل از این ظرفیت در جهت ضربه زدن به جبهه حق استفاده کردهاند و هرگز رفتار یا اندیشه باطل خود را به صورت آشکار ارائه نمیدهند. بر این اساس، بسیاری از عرفانهای دروغین، سخنان نغز نیز دارند و اغلب بزرگان آنها افرادی اندیشورند که سخنان خود را در قالبی زیبا ارائه می دهند که همین مسأله موجب گمراهی و انحراف بسیاری از افراد می شود.
عرفان چیزی جز شناخت آدمی نسبت به پروردگار خویش، تقوا و دوری از نفسانیات و گناه نیست، شبه عرفانها، بدلی و کاذب هستند و حقانیت ندارند؛ تلاش ادیان الهی همواره بر این بوده که مردم را با ادیان الهی آشنا کنند؛ زیرا آرامش و سعادت ابدی در تعالی روح، عرفان اصیل و رسیدن به معبود واقعی است؛ در صورتی که عرفانهای دروغین و نوظهور، انسان را منزوی، پرخاشگر و خودخواه کرده و از خدا و حقیقت دور میکند و به سوی گناه، عصیان و شیطان سوق میدهد.
در سالهای اخیر، کشور ما با پدیدهای شوم به نام عرفانهای دروغین و ساختگی مواجه شده است و گروهی عارفنما و منحرف با بهرهگیری از سادگی و صداقت برخی از مردم آنها را فریب داده و با خود همراه میسازند و از این طریق به شهرت و ثروت دست مییابند. عرفانهای نوظهور منبعث از شیطان است، چون همه معنویتهای آن ساخته دست بشر است، برخی به صورت کامل مکاتبشان شیطانی است، بعضیها اصولی دارند و یکسری مسائل اجتماعی، اخلاقی را با آن مخلوط کرده و یکدسته واژگانهای مختلفی را برای خود تعریف کردهاند؛ در همین زمینه خبرنگار پایگاه صهیون پژوهی تیه، گفتوگوی تفصیلی با حجت الاسلام حمید رضا مظاهری سیف، رییس مؤسسه بهداشت معنوی و نویسنده نام آشنای مباحث عرفان و معنویت داشته است که تقدیم خوانندگان میشود.
در دنیای امروز، موضوع معنویت به صورت یک بحران جدی درآمده است؛ دانشمندان مختلف به این موضوع پی بردهاند که بشر فراتر از نیازهای مادی، به مسائل فرامادی نیز نیازمند است و اینها را تحت عنوان نیازهای معنوی دستهبندی میکنند، روی انواع آن تحقیقاتی صورت میگیرد و آثار و پیامدهای مثبتی که میتواند در ابعاد مختلف زندگی داشته باشد مورد بحث است. رشتههای مختلف علوم از جمله علم پزشکی، روانشناسی و جامعهشناسی، موضوع معنویت را مورد توجه قرار دادهاند؛ در چنین دنیایی اتفاق بزرگی میافتد که تفکری ظهور میکند و معتقد است که میتوان تمام امور جامعه را براساس مبانی دینی و معنوی اداره کرد و نظام سکولار و تمدن لیبرال سرمایهداری تا کنون اشتباه میکرده است؛ بنابراین خط بطلانی بر عملکردهای نظام سکولاری میکشد و ابعاد ظالمانهای که در رفتارهای سیاسی دنیای غرب وجود داشت، بررسی میکند.
این تفکر نوظهور، تفکر امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی است؛ به صورت طبیعی و منطقی، جناح مقابل یعنی تمدن غرب با همه توان و قوایش نفوذ میکند و تلاش دارد این سیستم رقیب را بر همزند؛ بنابراین موضوع نفوذ فرهنگی بسیار منطقی و طبیعی اتفاق میافتد و چیزی نیست که اسمش را توهم توطئه گذاشت و با تعابیری نظیر آن، برنامهریزی برای مقابله با نفوذ فرهنگی را کنار بگذارند. تمدن غرب نشان داده است که در مواجهه با بحرانها و مسائل مختلف، به سرعت وارد مطالعات میشود، برنامهریزی و پیشبینی کرده و عملیات را طراحی میکند؛ سپس برای اجرای طرحهایش وارد صحنه میشود.
در رابطه با انقلاب اسلامی ایران، به طور قطع باید مؤلفه معنویت را از مزایای انقلاب اسلامی دانست همانگونه که رهبران نظام نیز بر آن تأکید میکردند و این معنویت، تا حدی متغیر تأثیرگذار بوده که رفتار و نتیجه انقلاب اسلامی برای غرب قابل پیشبینی نبود؛ تا چند ماه و یک هفته قبل از انقلاب اسلامی ایران، تحلیلگران امریکایی تصور نمیکردند که انقلاب ایران بتواند پیروز شود، زیرا در حساب آنها، این انقلاب چیزی نداشت؛ اما انقلاب اسلامی برخورداریهای فراوانی را در اختیار داشت که با آنها توانست یک انقلاب بزرگ را رقم بزند؛ در برابر مسائل و دشمنیها بایستد و اکنون به سن میانسالی خود نزدیک میشود.
در طی چنین فرآیندی، کانونهای تفکر و مراکز مطالعاتی و آیندهپژوهی به صورت جدی روی مقوله معنویت مطالعه کردهاند و سازمانها، پروژهها و افرادی روی این مسأله کار کردهاند و در نهایت به این نتیجه رسیدهاند که باید میان رهبران ایران، شخصیتهای برجسته سیاسی و تودهها، معنویت ازبین برده شود، تا سطح انقلاب اسلامی و جامعه ایران در سطح عوامل و متغیرهایی که آنها میشناسند،میفهمند و میتوانند طبق آنها برنامهریزی کنند. اکنون چیزی به نام معنویت در ایران وجود دارد که دشمنان نمیتوانند آن را بفهمند و بر روی آن برنامهریزی کنند؛ بنابراین راز آن، گرفتن معنویت از ملت ایران است و برای حصول این امر، به صورت جدی کار و برنامهریزی کردهاند و با عوامل مختلفشان پیش آمدهاند.
بعد از تهاجم نظامی از مسائلی که همیشه دشمن بر روی آن سرمایهگذاری کرده مسأله نفوذ و تهاجم فرهنگی بوده است که در صورت غفلت جامعه هدف در شکل قدیم آن در کشور «اندلس» یا امروز در برخی کشورها به موفقیتهایی دست پیدا کرده است، اما جای تأمل است که چرا دشمن برای رسیدن به اهداف شومش در کشورهای اسلامی از ادبیات دینی همانند اسلام رحمانی استفاده میکند؟
راه نفوذ فرهنگی مهمترین راهبرد دشمن برای ایجاد تغییر در بینشها و ارزشهای معنوی است که از مدتها پیش اتفاق افتاد و روز به روز بر شتابش افزوده میشود. اوائل دهه هفتاد رفتارهای نادرستی در وزارت ارشاد انجام میشد؛ سهلانگاریها و برنامههای نادرستی در وزارت ارشاد صورت میپذیرفت تا بُعد معنوی به محاق رود و این قابلیت در میان مردم و مسؤولان کاهش پیدا کند. پس از چندی چنین اموری در ابعاد مختلفی پیشرفت و توسعه پیدا کرد و معتقدم که نقطه اوجی داشت و در دوران سازندگی و اصلاحات، مقداری ارزشهای معنوی کمرنگ شد.
در اوایل دوره دولت اسلامی که در کشورمان شکل گرفت، روند نفوذ و تغییر ارزشها و بینشهای معنوی مقداری کُند شد؛ اما در سال 88 با پدیدهای مواجه میشویم که اسلامی تحت عنوان اسلام رحمانی، جایگزین اسلام انقلابی مطرح میشود. مفهوم اسلام رحمانی در بیانیههای برخی از شکستخوردگان انتخابات 88 دیده میشود که روی اسلام رحمانی تأکید میکنند؛ آن موقع، اسلام رحمانی به جایی نرسید؛ اما در دوره دولت تدبیر و امید، مفهوم اسلام رحمانی به شدت برجسته میشود و با شاخصههایی که دارد، رویاروی اسلام انقلابی قرار میگیرد.
قبل از دولت امید، در دوره دولت به اصطلاح اسلامی شاهد همین تغییرات بودیم، یعنی رویکردهایی اتفاق افتاد و همین اسلام رحمانی بود آن موقعی که ملت اسرائیل دوست ما شدند و عدهای اعلام کردند که دوره اسلامگرایی گذشته و دیگر با نام خدا نمیتوان مردم جهان را متحد کرد؛ اینها همگی آموزههای بنیادی است که معنویت مورد نظر نظام سرمایهداری مطرح میکند، در دورن جامعه اسلامی ایران با عنوان اسلام رحمانی قرائت میشود، از طرف دیگر همین آموزهها در قالب عرفانهای کاذب به زبانهای مختلف در جامعه ما و در عرصه جهانی تکرار میشود.
فرآیند نفوذ با طرح گفتمانی به نام اسلام رحمانی در سطح نخبگان، مدیران و رهبران نظام در حال نفوذ است و تحت عنوان عرفانهای کاذب در سطح عمومی، نفوذ در حال پیشرویی است؛ در هرحال موفقیت پروژه نفوذ فرهنگی و تغییر ارزشها و بینشهای معنوی در میان نخبگان و رهبران سیاسی جامعه، نسبت به تودههای مردم موفقتر عمل کرده است. امروز شاهدیم، افرادی در جناح راست و چپ هستند که از اصطلاح اسلام رحمانی حمایت میکنند؛ مبانی و ارزشهای آن را به میان میآورند؛ اسلام رحمانی، اساس خود را بر سازش با دشمنان و کفار قرار میدهد؛ برای آن حمایت از مظلوم چندان اهمیتی ندارد؛ مبارزه با هوای نفس نقش جدی در اسلام رحمانی ندارد و از طرف دیگر در آن رفاه و خوش بودن در زندگی نسبت به جهاد با نفس، جهاد اکبر و خودسازی مهمتر میشود.
جابهجایی ارزشها سبب شده که با پدیدهای به نام اسلام رحمانی مواجه شدیم و به گزارههای دینی استناد میکند، اما اولویتهایی که در آموزههای دینی وجود دارد، را عوض میکند. اگر عقل ما مخیر میان انتخاب رفاه دنیوی و سعادت اخروی شود، سعادت اخروی را انتخاب میکنیم؛ اما اسلام رحمانی میگوید اول باید رفاه دنیوی انتخاب شود؛ جابهجایی ارزشها، راهبردی بوده است که اسلام رحمانی را ساخته است و در جامعه ما به شکلهای مختلفی معرفی میشود.
برخی کارشناسان معتقدند که عرفانهای اصیل و واقعی به صورت کاربردی و ملموس به جامعه و قشر جوان عرضه نشده است؛ اما عرفانهای کاذب و نوظهور با توصیه و تجویز دستورهای پوچ و دروغین و حتی متناقض به صورت کاربردی برای جامعه مخاطب، نسخه میپیچد؛ شما برای تزریق عرفان اصیل و معنویت واقعی به جامعه چه راهکاری را پیشنهاد میکنید؟
نکته مهم این است که عرفانهای کاذب و اسلام رحمانی بسیار عملگرا هستند؛ این که آیا در این تفکر حقایق معنوی را مطرح میکند یا خیر؟ رهبران، مبلغان و پیروان این جریان به این مسائل کاری ندارند؛ به این امر توجه دارند که چقدر در زندگیشان نتیجهبخش است؛ آیا به آنها کمک میکند که به رفاه برسند و مشکلات زندگیشان را حل کنند یا خیر که این شاخصه مهم آنها است.
در مقابل این ما به معنویت دینی و حقانیت آموزههای دینی و نوعی واقعگرایی معنوی تکیه داریم، نباید از ابعاد کارآمدی غفلت کنیم و صرف این که به مجموعهای از آموزههای معنوی حقیقی با دلایل روشن دست پیدا کردیم، خوشحال باشیم که به نتیجه رسیدهایم؛ بلکه باید تلاش کنیم که این آموزههای حقیقی را کاربردی کرده و نقش اثربخش آنها را در زندگی تجربه کنیم. ایراد همین مسأله است که وقتی اینها دغدغه حقانیت را ندارند و به فکر نتایج عملی هستند، به سمت نفعگرایی و جذب منافع خودشان میروند و نوعی سودگرایی در اینجا حاکم میشود و به طور قطع هدف، وسیله را توجیح میکند.
هنگامی که طرفداران اسلام رحمانی این است که به رفاه برسند و به مبانی حقیقی و واقعگرایانه معنوی را کار ندارند؛ هرچیزی که بتواند به آنها سودی برساند و خواستههایشان را برآورده کند، قابل عمل و استفاده است و توجیح میشود، حتی اگر به قیمت دست برداشتن از حمایت از مظلوم و دست با دادن با ظالم باشد. از قرائتهایی که امروزه وجود دارد؛ نگرش عملگرایانه و منفعتطلبانه نسبت به دین و معنویت است که در کشور ما به عنوان اسلام رحمانی است و در جاهای دیگر با عناوین و شیوههای دیگری از آن بهرهبرداری میشود.
در دهههای اخیر در جهان با پدیدهای به نام الهیات رفاه مواجه شدهایم؛ که این تفکر، خدا، آموزههای الهی، معنوی و ادیان را در خدمت تأمین رفاه بشر میخواهد و تلاش دارد آن را تفسیر کند، بفهمد و عرضه کند که این قرائت اصلی است که در حال پیاده شدن است. پذیرش این پدیده از طرف پیروان ادیان سخت است؛ زیرا آنها عبودیت را آموختهاند و پیامبران الهی در طول تاریخ میراثی را برای بشر به جای گذاشتهاند؛ اگرچه در برخی موارد این میراث تباه شده، اما بالاخره چیزی از آن در میان ملتها باقی مانده است، مسلمان، مسیحی و تعدادی زیادی از یهودیانی که متدین واقعی هستند و گرایشات صهیونیستی و سیاسیکارانه ندارند، معتقدند که باید عبودیت خداوند را انتخاب کرد؛ تسلیم فرامین خداوند بود؛ برای خواست خدا، از خواستههایمان بگذریم، این عقاید با آنچه امروزه نظام لیبرال سرمایهداری مطرح میکند و معنویت پیشنهادی این نظام، سازگار نیست.
برای این که مردم دنیا متقاعد شوند و بپذیرند که نگاههای اصیل دینی، نگاههای دروناندیشانه، متعصبانه و زیانبخشی است و در مقابل آن، این نگرش جدید از معنویت و دینی که نظام لیبرال سرمایهداری آن را ارائه میکند، القا کنند که نگرشی خوب و سازندهای است.
طبق بیان قرآن کریم، جبهه باطل از درون بسیار به هم ریخته و متشتت است، اما گاهی برای رسیدن به مطامع دنیوی با یکدیگر تعامل دارند، چنان که امروزه وهابیت و صهیونیسم در اموری اشتراک دارند؛ از آن جمله شعار کلیدی آنها است که «هدف وسیله را توجیه میکند» و برای رسیدن به هدف، بزرگترین جنایتها را مرتکب میشوند؛ در همین زمینه و درباره نقش غرب در ایجاد گروههای تکفیری با هدف تخریب اسلام ناب نیز توضیح دهید.
نظام لیبرال سرمایهداری غرب برای تحقق اهدافشان، در کنار این که معنویت و الهیات مورد نظر خودشان را به شکلهای مختلف به دنیا عرضه میکنند، جریانهای تندرو و افراطی ساختهاند و به آنها کمک میکنند تا چهره منفوری از باورهای دینی و مفاهیمی همچون ظلمستیزی، جهاد و شهادتطلبی ارائه دهند و به این ترتیب مردم دنیا حتی متدینان را به این سمت سوق دهند که بگویند ما با چنین دینداری خشن و تندرویی که اهل جهاد و مبارزه است، موافق نیستیم و با معنویت و الهیات لیبرال سرمایهداری هماهنگ شوند.
جریانهای تکفیری همچون وهابیت، طالبان و داعش نقش پیشران دارد و البته در میان مسیحیان، بوداییان و هندوها نیز جریانهای تندرویی به دست نظام سرمایهداری غربی ایجاد شده است. بنابراین نظام لیبرال سرمایهداری از طرفی تلاش میکند چهره ادیان اصیل را خشن نشان دهد، تا پیروان ادیان متقاعد شوند که این برداشت از دین که مبتنی بر اصول لیبرالیسم، تأمین رفاه، امنیت، آسایش در دنیا و خوشی و شادی و ثروت هدفش نیست، چهرهای خشن و بدی پیدا کند و هرکسی که بخواهد معنویت خوب و سالمی را تجربه کند باید به سمت معنویتی برود که با شاخصههای لیبرالیسم هماهنگ شده است.
جریان داعش با اهداف کلان و ارزشهای تمدنی لیبرال سرمایهداری سازگار نیست و روزی خود آنها کمک میکنند که داعش و وهابیت ازبین برود؛ اما زمانی این کار را انجام خواهند داد که موفق شوند فهم درست از دین را با آن فهم ناقص و تحریفشدهای که گفتیم، جایگزین کنند. هر زمانی که این جایگزینی کامل شد، یعنی هیچ مسلمانی جرأت نکرد از شهادتطلبی، جهاد، باور و ایمان به معاد و ظلمستیزی صحبت کند و این ارزشهای دینی را مایه شرم دانست، بر این مسأله تأکید کند که اسلام دین سلم، رحمت و مهربانی است و اسلام رحمانی جا افتاد و این تغییرات ارزشی، رد فهم و بینشهای دینی و معنوی شکل گرفت، آن زمان تاریخ مصرف داعش و جریانهای افراطی دیگر تمام خواهد شد و آنها را نابود خواهند کرد.
با توجه به دیدگاه قرآنی که نخستین گام مقابله با دشمن، شناخت آن است به نظر شما راهکار مواجهه با دشمن چیست و در گام بعد در مواجهه با دشمن چگونه باید عمل کرد؟
ما در مقابل خود با دو گروه مواجه هستیم؛ نخست ائمه کفر و پیشوایانی که با ما دشمنی میکنند و پیروانی نیز به دنبال خود راه انداختهاند و گروه دوم که تعدادشان زیاد است، این گروه مستضعف هستند؛ یعنی تحت لوای پیشوایان کفر فریب خوردهاند و در جهل ماندهاند و از پیشوایان کفر حمایت میکنند؛ دستور قرآن واضح و روشن است و طبق فحوای آیات قرآن، قتال و مبارزه با ائمه کفر ضروری است و نمیشود که اینها باشد و شما زندگی آرام و امن بسازید، پس باید آنها را از بینبرد و مردم را از تحت یوغ آنها آزاد کرد و این امر ضرورت دارد.
انقلاب اسلامی و حرکت امام خمینی(ره) هیچ مدارایی با ائمه کفر ندارد و ما با رژیم اشغالگر قدس تعارفی نداریم؛ بلکه رسالت ما این است که با آنها بجنگیم، آنها نیز پیام ما را شنیدهاند؛ بنابراین تا زمانی که ائمه کفر از میان برداشته نشوند، نمیشود بقیه افرادی که پشت سر آنها قرار گرفتهاند را ملاقات کرد، پیام حق را به آنها رساند و فرآیند رهایی بخشی آنها را طی کرد. متأسفانه در دنیا مواجه با این مسأله هستیم که ائمه کفر با قدرت رسانهای، پول، تبلیغات، نفوذ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، بسیاری از مردم جهان را با ترس، تهدید، تطمیع و تبلیغاتشان مهار و کنترل کردهاند؛ بنابراین تا زمانی که پیشوایان کفر از میان برداشته نشوند، نمیتوان به داد مستضعفانی که تحت سلطه آنها هستند، رسید.
زمانی که دشمن را شناختیم و مصداقها را مشخص کردیم، رویارویی ما با دشمن به طور جدی باشد؛ تعارفات را کنار گذاشت و وارد مبارزه شد، این همان معنایی است که میتوان از قرآن استخراج کرد. قتال ابعاد مختلفی پیدا میکند و نوک پیکانش همان رزم و رویارویی نظامی است، اما پشتوانهاش نیازمند علم، تقوا، خودسازی، هماهنگی، انسجام اسلامی و بنیه انسانی ساخته شده و مستحکم است که همه این مراحل باید شکل بگیرد تا بتوان وارد صحنه مبارزه نظامی شد؛ در غیر این صورت و بدون طی مراحل فوق، قتال نتیجه خوبی نخواهد داشت.
با تشکر فراوان از فرصتی که در اختیار پایگاه صهیونیسم پژوهی تیه قرار دادید./900/