وسائل ـ با توجّه به نوپیدا بودن نظام جمهوری اسلامی ایران بر مبنای ولایت فقیه، در میان نظامهای سیاسی، پرسشهای فراوانی پیرامون ماهیت این نظام و به تبع جایگاه احزاب در این نظام به وجود آمد و امام خمینی به عنوان معمار این نظام به این پرسشها، پاسخ داده و دیدگاه خویش در مورد احزاب را عرضه نموده است.

حزب تشکلی سیاسی مستقل از دولت یا برگرفته از دولت و مبتنی بر ایدئولوژی معین و دارای مدیریت رهبران است که پشتیبانی توده مردم را دارا میباشد و برای رسیدن به قدرت سیاسی، فعالیت تشکیلاتی و سازماندهی دارد؛ بنابراین حزب در جوامع غربی دارای ایدئولوژی غربی و قدرت محور است و برای کسب قدرت و جلب تودههای مردم از ابزارهای مختلفی بهره میبرد؛ در همین زمینه مقالهای با موضوع «جایگاه حزب در اندیشه امام خمینی(ره)» از حجتالاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
احزاب
از راهکارهای اساسیای که در جهان معاصر به جهت جلب مشارکت سیاسی مردم و همین طور مهار قدرت، مورد تأکید قرار میگیرد وجود احزاب سیاسی است، احزاب که در جوامع متّکی به آراء مردم به وجود میآیند در قالب انتخابات پارلمانی ظهور مینمایند. به گونهای که برخی، فقدان آن را خلائی سیاسی در جامعه محسوب میکنند؛ زیرا عدم وجود احزاب به عنوان گروههای مشخص و شناسنامه دار، مردم را در انتخاب مدیران جامعه، نمایندگان مجلس و امثال آن با مشکل مواجه میکند، بلکه احزاب به جهت نهادینه و شفاف شدن فعالیتهای سیاسى در راستای نظارتمندی نیز لازم برشمرده میشوند.
بر همین اساس در طی دو قرن اخیر، احزاب سیاسى مدرن و متعارف، هم زمان با آیین نامههای انتخاباتى و پارلمانى ظهور کرده و به صورت کانون اندیشههای سیاسى در آمدهاند، هر حزب با تلاش و تکاپو از طریق جذب و جلب بیشترین طرف دار براى کسب قدرت به مبارزه سیاسى میپردازد، به همین دلیل است که در قانون اساسى نظامهای دموکراتیک و پارلمانى آزادى احزاب و عضویت در آنها حقِّ اجتناب ناپذیر ملتها شناخته شده است و اصل بیست و ششم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز تشکیل احزاب و انجمنهای سیاسى و عضویت در آنها را به شرط آن که اصول آزادى، وحدت ملى، موازین اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقض نکنند، به رسمیت شناخته است.
احزاب سیاسی واجد کارویژه های مختلف و فوائد بسیاری است که از آن میان میتوان به حمایت از حقوق افراد جامعه در برابر تجاوز احتمالى حاکمان و کارگزاران دولت به حریم آزادیهای سیاسى، ارتقاى سطح آگاهیهای مردم در جامعه، نظم بخشیدن به فعالیتها و کاهش منازعات و تنشهای خشونت آمیز و از مهمترین آنها، نظارت و مراقبت از عملکرد حاکمان و کارگزاران دولت اشاره کرد.
از این روی و با توجه به آنکه نظارت بر قدرت، از کارویژه های اساسی حزب برشمرده میشود، ما درصددیم دیدگاه فقه شیعه و به صورت خاص، امام خمینی، درمورد جواز، مشروعیت ویا ممنوعیت احزاب، مستدل عرضه نماییم. درآغاز باید گفت: دو دیدگاه عمده در مورد مشروعیت احزاب در نظام سیاسی شیعه وجود دارد.
در حالی که از یک سو مخالفین این احزاب بر این باورند که خاستگاه حزب، در نظام دموکراسی است و مشروعیت رهبری در این نظام، از سوی مردم و به صورت آزاد و با حمایت کامل از اقلیتها برای تبدیل شدن به اکثریت صورت میپذیرد و از این روی در جامعه دینی و حکومت اسلامی که این معنا از دموکراسی وجود ندارد بحث از تحزب، بی معنا بوده و حزب در این نظام پایههای استوار و ثابتی ندارد. در سوی مخالف، عدهای با دیدگاهی رویکردی به مقوله حزب نگریسته و با توجه به این که عملی شدن برخی از راهکارهایی که شارع برای نظارت بر قدرت توصیه نموده است (امربه معروف ونهی ازمنکر، انتقاد، نصیحت، شورا) دراین زمانه جز در سایه گروههایی متشکل، حاصل نمیشود، از این روی حزب را نه تنها در نظام اسلامی امری مذموم نمی شمرند بلکه در سایه تحصیل غایات و اهداف حاصله از حزب، ضروری میدانند.
تعریف
با توجّه به این که تشکیل نهادی به معنای اصطلاحی حزب سابقه طولانی در تاریخ جهان ندارد، از این روی نمیبایست در تعریف اصطلاحی این واژه به زمانهای گذشته برگشت و از برخی از مؤلفههایی که در زمانهای گذشته و به صورت مشابه با این مقوله یافت میشود در تعریف اصطلاحی واژه حزب استفاده کرد، بلکه نهاد حزب دارای شاخصهها، عناصری است که تبیین این مؤلفهها میتواند به فهمی صحیحتر از حزب به ما کمک نماید:
برخی از اندیشمندان، شاخصهها و عناصری که برای حزب لازم برشمرده شده است این گونه برشمردهاند:
گروههای عنوان دار، سازمان یافتگى، پذیرش حق فعالیت و پیشبرد اهداف حزبى از سوى مردم، فعالیت از طریق مکانیسمهای حکومت داراى نظام نمایندگى و بالاخره معرفى و گزینش نامزدهاى انتخاباتى.
و برخی دیگر چهار رکن اساسی را در تعریف حزب سیاسى، بایسته اعلام داشتهاند:
1) برخوردارى حزب از سازمانهای پایدار، مرکزى و رهبرى کننده.
2) وجود سازمانهای محلى پایدار و پیوند آنها با سازمانهای مرکزى.
3) تصمیم رهبران مرکزى و محلى حزب به کسب یا مشارکت در قدرت سیاسى.
4) برخوردارى از پشتیبانى توده مردم.
براساس این مؤلفه و شاخصهها میتوان واژه حزب را بدین گونه تعریف کرد:
حزب گروه شهروندانی است که آرمان مشترک و منافع ویژهشان، آنان را از گروه بزرگتر که جامعه ملی است مشخص میسازد و با داشتن تشکیلات و برنامه منظم و یاری مردم میکوشند قدرت دولتی را در کشور بدست گیرند یا اینکه با این قدرت شریک گردند... برنامه و آرمانهایشان را به تحقق برسانند و در این راه از همه تواناییها بویژه از ابزارهای قانونی یاری میگیرند.
بلکه در تعریفی کوتاه میتوان این گونه اظهار داشت که احزاب سیاسى به گروههای سازمان یافتهای اطلاق میشوند که خواهان مشارکت در قدرت و به چنگ آوردن آن هستند تا از این طریق بتوانند به اهداف خویش دست یابند.
تعریفهای فوق عمدتاً به حزب، و بستر آن در جهان غرب عنایت دارد که احزاب از اساس به جهت کسب قدرت و بدست گرفتن سکان حاکمیت سیاسی تشکیل میشوند و این در حالی است که با وقوع انقلاب اسلامى در ایران و استقرار نظام مبتنى بر ولایت فقیه، نمیتوان از حزب به همان معنا دم زد بلکه به مانند برخى از مفاهیم که دچار دگرگونى شده و مفاهیم جدیدى یافتهاند، میبایست به تعریفی بومی و برخاسته از هنجارهای اسلامی ـ ایرانی صحبت به عمل آورد.
بلکه عمده مباحثی که در جهت اثبات و ردّ مقوله حزب در نظام جمهوری اسلامی مطرح میشود نیز به این معنا بر میگردد. از این روی در نظام اسلامی میتوان احزاب را در ذیل حاکمیت الهی و نظریه ولایت فقیه جای داده و از کارویژه های اساسی آن مانند، نظارت و کنترل قدرت، رشد و آگاهی مردم، رقابت در انتخابات قوای مقننه و مجریه استفاده کرد.
ادله
با توجه به این که از مبانی اساسی تحزب، تکثر گرایی سیاسی است و دراین معنا تعدد مراکز قدرت سیاسی ظهور و نمود مییابند و پذیرش تکثر گرایی (پلورالیسم) سیاسی، شرط ضروری هر نوع از مشارکت سیاسی و رقابت افراد در قالب گروههایی است که در قالب احزاب رخ مینمایند، شاید بتوان گفت همانطور که در مکتب فقه شیعه انفتاح باب اجتهاد و خطاپذیر بودن آن مورد قبول واقع شده است و فقیهان در چارچوب روش اجتهاد و منابع مسلم فقه میتوانند با فقیهان دیگر مخالفت کرده و دیدگاه متفاوتی برای خود برگزینند، این مسأله در قالب نظریههای متفاوت برای اداره حکومت نیز میتواند صادق باشد؛ بدین معنا که هر گروه و حزبی میتواند در چارچوب مبانی اسلام، روش متمایز و متفاوتی برای اداره جامعه برگزیند و این در صورتی است که پذیرش تعدد آراء در زمینه امور عرفی و مسائل حکومتی به خاطر ماهیت عرفی آن دارای زمینه مناسبتری است.
بنابراین اصل خطای در اجتهاد و مأجور بودن مجتهدین در صورت خطا، پذیرش خطای اصحاب سیاست و احزاب را نیز در صورتی که براساس مبانی و روش اسلام صورت گرفته باشد، توجیه میکند و البته احزاب در نظام اسلامی میبایست در محور امور مشترکی که همانا مبانی و معارف اسلامی باشد قرار داشته و هرگونه تفاوت رأی و اختلاف سلیقهای در این محدوده، قابل قبول خواهد بود. بلکه این معنا زمینههای مشارکت فکری افراد و گروهها را فراهم نموده و قادر است به شناسایی فهم مصالح عمومی جامعه کمک نموده و به فقیهان و حاکم اسلامی در این حوزه امداد برساند.
اصل خطاپذیر بودن اجتهاد در حوزه امورعرفی و مسائل سیاسی زمینه خوبی برای تضارب آراء و اندیشه بوده و بستر مناسبی به جهت فعالیت احزابی که در چارچوب اسلام فعالیت میکنند آماده میکند. زیرا مخطئه بوده اجتهاد در نزد شیعه بدین معناست که هر کس از راه صحیح به اجتهاد و استنباط اقدام نموده و در چارچوب شریعت تفکر و اندیشه نماید، لغزش و خطای احتمالیاش معفو بوده و درنزد شارع، حجت نیز محسوب میشود.
پس از این که مانعی اساسی برای ایجاد حزب وجود ندارد و مقتضی برای آن وجود دارد میتوان به ادلهای برای مشروعیت حزب در نظام اسلامی استناد جست. که از آن جمله میتوان به «اصل عدم حظر و یا اصالت اباحه» اشاره کرد. براساس این اصل که ادلّه بسیاری از کتاب و سنّت بر آن دلالت دارد، در مواردی که دلیلی از جانب شریعت بر منع از قضیهای وارد نشده باشد اصالت جواز بر آن حاکم خواهد بود و از آنجا که مقوله فقه به معنای مصطلح در زمانهای سابق وجود نداشته و نص صریحی نیز در منع از آن وجود ندارد.
لذا نیازی به نص صریح و یا ظهور روایتی برای مشروعیت آن نداشته بلکه اصالت اباحه در مشروعیت حزب کفایت میکند. البته قابل توجه است که ادلهای که در مخالفت تحزب در اسلام ارائه میشود به غیر مشروع بودن ذات حزب عنایت نداشته بلکه به برخی از خصوصیات حزب نظر دارند که طبیعتاً با وجود دلیل بر منع، از برخی از موارد و ویژگیها میتوان منع را در آن جزء وارد دانست نه اصل حزب.
از جمله ادلّهای که میتواند در راستای مشروعیت احزاب در نظام اسلامی مفید باشد این است که امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد به حاکم در قالب نصیحت، از وظائف و واجبات مردم در قبال حاکمان برشمرده شده است و این امر با توجه به پیچیدگیهای جوامع امروزی، تخصصی شدن مسائل حکومتی و عدم امکان اطلاع عموم مردم از کارهای حاکمان به صورت فردی امکان نداشته و نیازمند گروهی است که از امکانات این امر بهره مند بوده و توانایی این کار را داشته باشند و از سوی دیگر از آنجا که نظارت بر حاکمان و انتقاد نسبت به آنها از کارویژه های حزب برشمرده شده است و احزاب در جوامع به کارهای حاکمان نگریسته و یا از آنها انتقاد کرده و یا به آنها مشورت میدهند، لذا احزاب در جامعه مقدمهای برای تحصیل این واجبات بوده و از باب مقدمه واجب، واجب خواهند بود.
لکن در قبال این استدلال باید گفت با توجه به این که اولاً ً حزب، مقدمه منحصره این واجبات نبوده و راههای دیگری نیز برای تحصیل این واجبات وجود دارد و ثانیاً مقدمه واجب تنها در صورتی واجب خواهد بود که با موانعی مواجه نبوده باشد و از آنجا که حزب به معنای مصطلح با محذوراتی مواجه است؛ لذا به صورت قطعی نمیتوان به وجوب حزب از باب مقدمه واجب استدلال کرد هرچند از مطلوبیت کارکردی و رجحان آن نیز نمیتوان بی اعتنا بود.
در قبال ادلّه فوق که به مشروعیت تحزّب عنایت دارد، ادلّهای نیز در مخالفت با پدیده تحزب، قابل عرضه است. بدین صورت که حزب در بستر نظام دموکراسی غربی بوجود آمده و غرض اساسی از آن، تبدیل گروهی اقلیت به اکثریت و بدست گرفتن قدرت سیاسی در فرایند جلب توجه آرای مردم است و طبیعتاً نقد و انتقاد در این فرایند نیز به این خاطر صورت میپذیرد که اعضای حزب، حاکمان را رقیب سیاسی خود دانسته و درصددند که با نمایاندن عیوب آنان، برای خود جایگاه بهتری کسب نمایند و این در حالی است که در نظام اسلامی، مشروعیت حاکم نه در گرو آرای عمومی بلکه به انتصاب الهی منسوب است و تنها کسانی قادر خواهند بود، بر اریکه قدرت سیاسی تکیه بزنند که حائز اوصافی خاص بوده و انتصاب الهی را با خود به همراه داشته باشند.
امام خمینی
با توجّه به نوپیدا بودن نظام جمهوری اسلامی ایران بر مبنای ولایت فقیه، در میان نظامهای سیاسی، پرسشهای فراوانی پیرامون ماهیت این نظام و به تبع جایگاه احزاب در این نظام به وجود آمد و امام خمینی به عنوان معمار این نظام به این پرسشها، پاسخ داده و دیدگاه خویش در مورد احزاب را عرضه نموده است؛ گرچه ایشان در سالهای قبل از انقلاب و در طول سالیان مبارزه نیز با عنایت به احزابی که در آن زمان وجود داشته است، به این مسأله پرداخته و دیدگاه خویش در این خصوص را ارائه کرده است.
مروری به مجموعه دیدگاهها و اظهارات امام خمینی بیانگر این است که دیدگاههای ایشان هم مشتمل بر ریشه یابى تأسیس احزاب درکشورهاى اسلامى بوده، هم به تفاوت وضعیت احزاب در غرب و در ایران عنایت داشته، و هم عوارض منفى تشکیل احزاب را دربر میگیرد؛ لکن در مجموع باید گفت در دیدگاه امام، اصل تحزب امری پذیرفته شده بوده و اظهارات ایشان در مورد مبانی فکری تحزّب و ضرورت یا عدم ضرورت حزب نبوده بلکه به نوع دیدگاهها، ویژگیها و عملکرد احزاب برمی گردد:
این طور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبى خوب باشد، میزان ایده خوب است؛ ایشان در عبارتی دیگر در اظهارنظری در تأیید مشروعیت اصل فعالیت احزاب در جامعه، رژیم دیکتاتورى شاه را بدین خاطر مورد انتقاد قرار میدهد که آزادیهای فردى، انتخابات واقعى، مطبوعات و از آن جمله فعالیت احزاب را از میان برده است.
گرچه ایشان در مجموع به خاطر وارداتی بودن حزب از جهانِ غرب، وجود نظام تک حزبی در سلطنت پهلوی، عملکرد نامناسب احزاب دولتی ایرانِ قبل از انقلاب و برخی از عوارضِ نامناسبِ احزاب، چندان به آن خوشبین نیز نبوده است؛ از این روی امام هیچ گاه مردم را به فعالیت سیاسى در قالب حزب تشویق نمیکردند، به گونهای که هنگام نصب یکى از اعضاى نهضت آزادى به نخست وزیرى دولت موقت، آن را مشروط به فراغت از فعالیت حزبى نموده و در حکم نخست وزیرى وى این گونه نگاشتهاند:
جنابعالى را بدون در نظر گرفتن روابط حزبى و بستگى به گروهى خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم.
برخی از ایرادهایی که ایشان نسبت به احزاب زمانه خویش ارائه کردهاند، از این قرار است:
1 ـ دولتی بودن ساختار احزاب و وابستگى آنان به حکومت:
هر حکومتى که بر سر کار میآید، حزبى تشکیل میدهد، یکى حزب مردم درست میکند... یک حزب ایران نوین... هى حزب درست میکنند.
2 ـ تک حزبی بودن و ضرورت شرکت همه افراد در این حزب به دستور شاه:
ایران تنها کشورى است که حزبى به امر ملوکانه تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعى محروم شدن است.
حزب واحد ایجاد نموده و از این بدتر، پیوستن به این حزب را اجبارى کرده است و از متخلفان انتقام میگیرد.
3 ـ الگوگیرىِ صرف و نقش اجانب در حزب سازى در کشورهاى جهان سوم، به جهت نفوذ در کشورها:
امام خمینی با تکیه بر ظهور احزاب در ایران از زمان مشروطیت، در این خصوص این گونه اظهار میدارد:
اصل این احزابى که در ایران در صدر مشروطیت پیدا شده است، آن که انسان میفهمد این است که این احزاب ندانسته به دست دیگران پیدا شده است و خدمت به دیگران بعضى از آنها کردهاند، من این طور احتمال میدهم که در سایر ممالک که آن وقت، مهم انگلستان بوده است، آنها یک احزابى درست کردند براى به دام انداختن ممالک عقب افتاده و ممالکى که از آنها استفاده میخواستند بکنند.
4 ـ ایجاد اختلاف میان گروههای سیاسی و اجتماعی در سایه تکثیر احزاب:
اساساً باب احزاب از اوّل که پیدا شده است، و اینها با هم جنگ و نزاع کردند، به نظر میرسد که با دست دیگران، براى این که اینها با هم مجتمع نشوند و آنها از اجتماع یک تودهای میترسند، از این جهت به واسطه این که، اینها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، این امر را کردند و خودشان هم یک چیزى، صورتى این جا درست کردند که اینها ببینند که مثلاً کذا، خوب ما هم خوب است داشته باشیم، امّا آنها یک جور دیگر فکر میکنند، اینهایی که از آنها اخذ میکنند، یک جور دیگر فکر میکنند.
اینها وقتى که با هم دو حزب تشکیل دادند، دو جبهه مخالف و دو جبهه دشمن تشکیل میدهند، این دشمن او است، او هم دشمن او است و آنها استفادهاش را میکنند، آنها بازى میدهند اینها را که البته مملکت متمدّن باید حزب داشته باشد، احزاب داشته باشد.
مع الاسف ملتفت نیستیم، عمق مسئله را نمیتوانیم درک کنیم که در ظرف یک سال کمتر، دویست تا گروه در یک مملکت پیدا شد و دویست تا حزب اظهار وجود کردند، این یعنى چه؟... هر چه گروهها زیادتر بشود اختلافات زیادتر میشود؛ طبیعی است که آنچه که در این خصوص، مضرّ است (همان طور که امام خمینی مورد اشاره قرار داده است)، نه وجود خودِ حزب، بلکه اختلاف احزاب و عدم وجود اتّحاد بر مبنای مصالح کشور و مردم خواهد بود:
نباید اختلافات را دامن زد، نباید آن بگوید من حزب کذا، آن بگوید من حزب کذا، نباید این قدر حزبها پیدا بشود، دویست حزب پیدا شود، این قدر جمعیتها پیدا بشود، باید همهشان با هم مجتمع (شوند) براى نجات یک کشورى که همه در آن میخواهند زندگى بکنند.
مطابق این معنا، اصل و مبنای تحزّب، نامشروع نبوده و ایجادِ آن در جامعه جایز خواهد بود. گرچه این امر مشروط به نوع عملکرد آنها و مبانی فکری آنها خواهد بود. و امام خمینی در این میان به شرایطی چون عدم ضرر رساندن احزاب برای جامعه و رعایت مصالح عالیه مردم تأکید میورزد:
فعالیتهای احزاب اگر چنان چه مضر نباشد، آزاد است.
همه احزاب در ایران آزاد خواهند بود مگر آنکه مخالف با مصالح ملت باشد؛ در آن صورت از فعالیت آنها جلوگیرى مىشود.
بنابراین با توجّه به مجموعه سخنان امام خمینی میتوان این گونه اظهار داشت ایشان با احزاب سالم با ایده صحیح و اعضاى سالم به شرط وحدت مقصد و تفاهم با یکدیگر درجهت منافع و مصالح ملّى و جمهورى اسلامى مخالفتى نداشته و در عین حال نسبت به بروز اختلاف و دشمنى نگران بوده و بیش از همه بر این نکته سفارش میفرمودند؛ بدین گونه که حتى حزب معتبرى چون حزب جمهورى اسلامى با آن شخصیتهای برجسته نیز به خاطر بیم بروز و گسترش اختلاف و تفرقه میان نیروهاى انقلاب تعطیل و فعالیتهایش متوقّف شد.
مطابق آنچه که از امام خمینی در تأیید اصلِ حزب و معایبی که بر احزاب مترتّب است باید گفت ایشان در ممنوعیت فعالیت احزاب به برخی از احزاب عنایت داشته و عملکرد خلاف و انحرافات آنها را مدّ نظر قرار داده است. به عنوان نمونه ایشان ضمن ابراز تأسف از انحرافات و عملکرد خیانت بار احزاب سیاسى پس از پیروزى انقلاب که از آزادى و رحمت جمهورى اسلامى سوء استفاده کردند، با آنان اتمام حجّت کرده و این گونه فرمودند:
ما یک حزب را یا چند حزب را که صحیح عمل میکنند، میگذاریم عمل کنند و باقى همه را ممنوع اعلام میکنیم... هر چه میخواهند روزنامههای خارج بنویسند، هر چه میخواهند توابع صهیونیستها و امثال اینها فریاد بزنند؛ بدیهی است که آن چه از نظر ایشان ممنوع و آزار دهنده و بر خلاف مصالح ملّى کشور بود، «خیانت و توطئه» احزاب بود، نه فعالیت سالم سیاسى آنان، از این رو ضمن توصیه به تشکیل حزبی به نام حزب جهانى مستضعفین، در اوائل پیروزی انقلاب، بین حزب خوب و بد تفاوت قائل شده و آزادی احزاب را به عدم وجود توطئه مشروط نمودهاند:
ما که گفتیم حزبى به نام مستضعفین در همه دنیا (تشکیل شود) معنایش این نبود که حزبهای صحیحى که در ایران هست، نباشد، حزبهای منطقهای على حده است... در منطقهها احزاب هستند و آزاد هم هستند مادام که توطئه معلوم نشده است؛ گرچه آنچه که ایشان از حزب جهانى مستضعفین در نظر داشتند بیشتر به تشکّلی فراگیر مانند بسیج شباهت دارد تا حزب به معنای مصطلح که در درون کشورها و به جهت به دست گرفتن قدرت و حاکمیّت تشکیل میشود.
روحانیت و حزب
امام خمینی که تشکیل حزب را در صورت مبانی و عملکرد مثبت احزاب جایز میدانستند در قبال تشکیل حزب توسّط روحانیت مخالفت ورزیده و ضمن این که خود در سالهای مبارزه به تشکیل حزبی مبادرت نورزیده است با ایجاد آن توسّط روحانیت در سالهای قبل و بعد از انقلاب مخالفت ورزیده است.
به عنوان نمونه در سالهای قبل از انقلاب، وقتی بارها شاگردان امام در ضرورت تأسیس حزب و فعالیت در چارچوب حزب و فوائد آن با ایشان سخن گفته و خواستار تشکیل حزب شدند، ایشان هر بار به صورت صریح و قاطع با آن مخالفت کرده بود و شاید این امر بدین خاطر بود که ایشان براى روحانیت جایگاهى فراتر از احزاب و گروهها قائل بوده و تأسیس حزب را نوعى تنزل دادن روحانیت از مقام و موقعیتش میدانستند؛ به عنوان نمونه وقتی در سال 1341 و پس از آزادى ایشان از زندان پادگان عشرت آباد، یکى از علما خواستار تأسیس دو حزب علنى و سرّى برای پی گیری نهضت شد امام با آن مخالفت نمودهاند، بخشی از گفتگوى ایشان با امام از این قرار است:
امام: حزب به هیچ درد نمیخورد، نه حزب سرّى و نه حزب علنى، همین طور مردم را حرکت میدهیم.
عرض کردم: آقا! فردا مجلس تشکیل میشود، وقتى وکلا در مجلس بنشینند و قانون بگذرانند، شما چه قسم جلوى مجلس را میگیرید؟
امام: مردم را میفرستیم بروند در مجلس را بشکنند و داخل شوند.
امام پس از شنیدن شمهای از فواید حزب، بار دیگر میفرمایند: ابداً به هیچ وجه منالوجوه حزب صلاح نیست، به هیچ منالوجوه اسم حزب را نباید آورد.
وى علّت مخالفت امام را این گونه تحلیل میکند: البته فرمایش ایشان از یک جهت تمام است، از جهت کسى که مرجع تمام مسلمین است، آن وقت حزبى به نام خودش تشکیل دهد، این صحیح نیست.
یکی دیگر از عالمان مبارز و از شاگردان ایشان در این خصوص این گونه اظهار نظر نموده است:
در همان روزهاى آزادى من از زندان بحث حزب شده بود و تلاشى هم براى فراهم کردن مقدّماتش کرده بودیم، اما با مخالفت امام روبه رو شده بود، امام از اوّل نسبت به حزب بدبینى خاصّى داشتند و آن را موجب تفرقه میدانستند، امام که در عراق بودند، آقاى طاهرى خرم آبادى سفر به آنجا براى نظرخواهى از ایشان داشتند، که پاسخ امام منفى بود.
این امر بدین خاطر بود که ایشان برای روحانیت، موقعیّت و جایگاهی فراحزبی قائل بود به گونهای که آنان میبایست به خاطر جایگاه خویش بتوانند در هنگام نزاع احتمالی میان احزاب، نقشِ میانجی را ایفا کرده و موقعیتی پدرانه برای همه افراد و نه حزب و گروه خاص داشته باشند.
تحلیلی که در این راستا از سوی برخی ارائه شده است، میتواند پاسخی مناسب به عدم رویکرد امام به حزب در جریان مبارزه و پس از پیروزی انقلاب باشد:
در جریان پیروزى انقلاب اسلامى اگر نقش فراحزبى امام خمینى و شیوههای بدیع او که هیچ گونه شباهتى به فعالیتى سیاسى احزاب متداول نداشت، نمیبود و اگر انقلاب اسلامى نیز مانند نهضتها و جنبشهای سابق در ایران و معمول در دیگر بلاد اسلامى در اختیار احزاب سیاسى (به معناى مصطلح) آن قرار داشت، سرنوشت انقلاب نیز در همان روزهاى نخست پیروزى دچار همان آفات و انحرافات میشد.
براى اثبات این مدّعا کافى است مطالب یک ماه مطبوعات ایران که در روزهاى قبل از پیروزى عمدتاً در اختیار تشکیلات سیاسى و عوامل آنها قرار داشت ملاحظه شوند که چگونه هر حزب و دستهای که به دهها و صدها رسیده بودند، هر یک به تنهایى مدّعى تمامى مسائل انقلاب بود و دیگران را منحرف، خائن و امثال آن میشمرد.
جمع بندی
با توجّه به آنچه که گذشت میتوان این گونه اظهار داشت که گرچه حزب، در معنای اصطلاحی خود، مقولهای دو سویه بوده و دارای محاسن وعیوبی هست اما میتواند از ظرفیتهای آن برای کنترل و نظارت قدرت استفاده کرد و میتوان آن را از جمله راهکارهای نظارتی به حساب آورد. و در این میان، امام خمینی نیز با وجود این که بر مشروعیت و جواز احزاب در جوامع تصریح نموده است؛ اما به خاطر سوء استفادههایی که از این احزاب شده و سوابق منفی بسیاری که از حزب در نظام طاغوتی وجود داشت، از این مقوله استقبال نکرده و آن مورد تأکید قرار نداده، بلکه ایجاد آن برای روحانیت به عنوان پدران جامعه را مورد انکار قرار داده و خواستار جایگاهی فراحزبی و جناحی برای آنان در جامعه بوده است./825/م