مقدمه
بستر و زمینههای تحول در علوم و نظریهها بیشتر ریشه در روند تاریخی و سیر تطوری گذشته آن علم دارد.
فقه سیاسی نیز در فرآیندی تکاملی نسبت به دوران گذشته دگرگون شده و پیشرفتهای عمیقی داشته است؛ این دانش اجتماعی و اسلامی در بستر تمدن اسلامی شکل گرفته و از فرآیند تحولی و حرکتی جامعه متأثر بوده است؛ از اینرو میتوان بسترهای تحول آن را در پدیدههای اجتماعی و سیاسی گذشته جستوجو کرد.
از سوی دیگر اجتهاد و مرجعیت دینی از اعتقادات مهم شیعیان در عصر غیبت محسوب میشود و سرچشمه تحولات اجتماعی و سیاسی بسیاری در جامعه بوده است.
فقه اسلامی همراه با پرسشهای نوین در عرصه زندگی تکوّن یافته و به مرور زمان متحول شده است؛ در طول تاریخ نیز آرای فقها در زمینه اجتهاد به دو دسته عمده تقسیم شده است؛ دستهای طرفدار نظریههای فقهی ثابت بودهاند که از آن به اجتهاد ایستا و جامد تعبیر میکنند و دستهای دیگر به اجتهادی پویا، سیال اعتقاد داشتهاند.
از سوی دیگر هر قدر اجتهاد جلوتر میرود، مبانی اجتهادی بیشتر صیقل خورده، شفافتر میگردد؛ از اینرو وجود نهاد اجتهاد کارآمد در مکتب سیاسی تشیع نه تنها به پیروان این مکتب کمک میکند که همواره مسائل روز و مستحدثه را با استفاده از فتاوای مراجع تقلید حل و فصل کنند، بلکه یک رابطه دائمی و طبیعی میان رهبران مذهبی که از مشروعیت لازم نیز برخوردارند و پیروان آنها ایجاد نموده است.
مفتوح بودن باب اجتهاد در برابر انسداد فتوایی و تأکید بر عدم توقف فقه در پاسخگویی به سؤالات و نیازهای زمانه و وجود ملاکات قطعی در احکام دین، همگی از برکات اجتهاد کارآمد در فقه سیاسی شیعه است که میتوان انقلاب اسلامی ایران و اندیشه ولایتفقیه را از آثار و برکات آن دانست.
اندیشه سیاسی اسلام
1. تعاریف اندیشه سیاسی
آیتالله عمید زنجانی برای مفاهیم اندیشه سیاسی، نظریه سیاسی و تئوری سیاسی، تقدم و تأخر قائل است و بین آنها ربط وثیق منطقی ایجاد میکند؛ او با تشبیه به مهندسی ساختمان، اندیشه سیاسی را به مثابه طرح و نقشه ساختمان، نظریه ساسی را به مثابه پیریزی و زیرسازی آن و تئوری سیاسی را به مثابه شیوه و شگرد اجرای عملیات و تحقق میداند.(عباسعلی، عمید زنجانی؛ مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ص28)
فرهنگ رجایی نیز به نوبه خود تلاش کرده است تا تعریف دقیقی از اندیشه سیاسی ارائه دهد؛ به نظر او اندیشه سیاسی به عنوان جزئی از دغدغه اندیشه بشر و کوشش او برای تعریف، تبیین و تعیین مناسبات خویش با خارج، همیشه با زندگی اجتماعی ملازم بوده است؛ هدف اندیشه سیاسی به خودی خود کشف حقیقت سیاست نیست، بلکه کوششی عملی، برای یافتن راهحلهایی در جهت افزایش کارآمدی نظام سیاسی و اداره بهتر جامعه است؛ آن بخش از تفکر سیاسی را اندیشه سیاسی مینامند که در گفتمان یک تمدن، با آمریت سر و کار دارد و به پرسشهایی میپردازد که فهم و دریافت ظرافتهای آمریت را تسهیل میکند.(فرهنگ، رجایی؛ تحول اندیشه سیاسی در شرق باستان، صص15-14)
مفاهیم مرتبط با اندیشه سیاسی
1. اندیشه سیاسیِ اسلام
اندیشه سیاسی اسلام عبارت است از هرگونه بحث هنجاری منسجم مرتبط با قدرت و حکومت که به قران و سنت مستند باشد.
2. اندیشه سیاسی در اسلام
اندیشه سیاسی در اسلام، عبارت است از هرگونه بحث درباره مباحث مسلمانان و مرتبط با قدرت و حکومت که به قرآن و سنت، مستند باشد.
به عبارت دیگر، اندیشه سیاسی اسلام، پرداختن به مباحث سیاسی قرآن و سنت با رویکرد حل مشکلات سیاسی در ابعاد نظری و عملی است و اندیشه سیاسی در اسلام، پرداختن به مباحث نویسندگانی است که مباحث سیاسی قرآن و سنت را به هر نحو مطرح کردهاند.
در مفهوم اخیر، کلمه «جهان»، قبل از اسلام حذف شده است و اصل آن «اندیشه سیاسی در جهان اسلام» و مترادف آن «اندیشه سیاسی مسلمانان»است.(علیاکبر، علیخانی؛ شاخصهای روششناختی تفکیک مطالعات سیاسی اسلام، ص37-44)
موضوع اندیشه سیاسی اسلام، نه پرداختن به مسائل ژورنالیستی و روزمره سیاست داخلی و خارجی است که ممکن است حکومتها چند سال درگیر آن باشند و نه پرداختن به معضلات فکری اساسی در حوزه سیاست که چند قرن است در مورد آنها بحث میشود، بلکه پرداختن به موضوعات فکری و کاربردی حوزه سیاست و اجتماع است که در هر جامعهای یک تا چند دهه، مسأله به شمار میرود، مثل مباحث توسعه، جامعه مدنی، آزادیهای سیاسی(با رویکرد کاربردی)و...
اما موضوع اندیشه سیاسی در اسلام، پرداختن به مباحث فکری حوزه سیاست است که توسط دانشمندان مسلمان از آغاز تا کنون مورد بحث قرار گرفته است؛ اعم از اینکه این مباحث در حوزه فقه سیاسی، فلسفه سیاسی اسلام، کلام سیاسی اسلام و ... قرار گیرند.(همان، ص 44-45)
فقه سیاسی
وظیفه فقه، استنباط احکام شرعی براساس منابع قرآن، سنت، اجماع و عقل است.
براساس طبقهبندی رایج از فقه به سه شاخه فقهالعباده، فقهالمعامله، فقه السیاسه، فقه سیاسی شاخه سوم فقه تلقی میشود که با توجه به تعدد افعال، مسائل و امور سیاسی، گاه از آن به «فقهالسیاسات» نیز تعبیر میشود که به افعال سیاسی مکلفان و امور سیاسی میپردازد.(منصور، میراحمدی؛ ویژگیهای معرفتشناختی فقه سیاسی شیعه و اهل سنت، ص464)
فقه سیاسی، با توجه به پیوند دین و سیاست در اندیشه اسلامی، جایگاه ویژهای در طبقهبندی علوم اسلامی دارد؛ فقه سیاسی همزاد تمدن اسلامی است.(داود، فیرحی؛ سیمای عمومی فقه، درسگفتارهایی در فقه سیاسی، ص52)
از ویژگیهای مهم زندگی سیاسی، تغییر و تحول است؛ در حالی که نصوص و قواعد دینی ثابت است؛ از وظایف مهم فقه سیاسی و فقیه سیاسی این است که میان نصوص ثابت و واقعیتهای متغیر زندگی اجتماعی هماهنگی روشمند پدید آورد.( نجف، لکزایی؛ مسائل فقه سیاسی، همان، ص 140)
بنابراین فقه سیاسی در معنای خاص، به عنوان یک رشته علمی، عهدهدار تطبیق و هماهنگی میان نصوص دینی و واقعیتهای متغیر زندگی اجتماعی و سیاسی است؛ از اینرو طبیعی است که اندیشه سیاسی فقها در بستر زمان متحول شده و دارای تطوراتی باشد.(همان)
آیت الله عمید زنجانی فقه سیاسی را براساس موضوعات و مباحث، تعریف میکند، به نظر ایشان، در فقه مباحثی در مورد: «جهاد، امربهمعروف و نهیازمنکر، حسبه، امامت و خلافت، نصب امرا و قضات، مأمورین جمعآوری وجوهات شرعیه، مؤلفة قلوبهم، دعوت به اسلام، جمعه و جماعات، آداب خطبهها و برگزاری مراسم عید، صلح و قرارداد با دولتهای دیگر، تولا و تبرا، همکاری با حاکمان و نظایر آنها، به طور مستقیم یا غیرمستقیم مطرح شده است که به آنها احکام سلطانیه یا فقه سیاسی گفته میشود.»(عباسعلی، عمید زنجانی؛ فقه سیاسی، ج 2، ص 50)
طبق تعریفی دیگر، فقه سیاسی اسلام، مجموعه قواعد و اصول فقهی و حقوقی است که عهدهدار تنظیم روابط مسلمین با خودشان و ملل غیرمسلمان عالم بر اساس مبانی قسط و عدل بوده و تحقق فلاح، آزادی و عدالت را منحصراً در سایه توحید عملی میداند.(ابوالفضل، شکوری؛ فقه سیاسی اسلام، ج1، ص71)
بنابراین در مجموع درباره هویت معرفتی فقه سیاسی دو دیدگاه کلان وجود دارد: دیدگاه نخست، فقه سیاسی را شاخهای از فقه عمومی دانسته که دربرگیرنده مجموعه مباحث فقهی است که به سیاست و زندگی سیاسی، اجتماعی مربوط میشود.
دیدگاه دوم، فقه سیاسی را شاخهای از دانش سیاسی، اسلامی دانسته که در حوزه تمدن اسلامی، به مثابه جایگزین حکمت عملی، عهدهدار تنظیم زندگی سیاسی، اجتماعی مؤمنان دانسته شده است.
دیدگاه نخست از نظر تاریخی از رواج و مقبولیت بیشتری برخوردار است و از قدیم در تقسیمات دانشی فقه در قالب فقه السیاسات قسیم فقه العبادات و فقه المعاهدات مورد توجه قرار گرفته است.(منصور میراحمدی، درسگفتارهایی در فقه سیاسی، ص 221-222)
روششناسی فقه سیاسی
فقه سیاسی که جزئی از فقه به شمار میرود، در اسلام در قالب دو مذهب شیعه و اهل سنت تحول و رشد یافته است؛ فقه سیاسی اهل سنت در قالب چهار مکتب قدیمی حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی و مکاتب معاصر و جدید مثل وهابیت و اخوانالمسلین قابل بررسی است.
فقه سیاسی شیعه به دو مکتب اصلی اصولی و اخباری تقسیم میشود.(ابوالقاسم، گرجی؛ تاریخ فقه و فقها، ص230)
روششناسی فقه سیاسی شیعه، هویتی تاریخی دارد؛ این هویت تاریخی در چالشهای کلامی و فقهی میان تشیع و تسنن، چالشهای روششناختی اصولیها و اخباری در دورن مذهب شیعه و نیز چالشهای فقه حکومتی و فقه فردی و سنتی در دورن گروه مجتهدان و در آخر چالشهای موجود میان مجتهدان مصلح و روشنفکران دینی، خود را به نمایش گذاشته است.(نجف، لکزایی؛ ویژگیها و چالشهای روششناختی فقه سیاسی شیعه، روششناسی در مطالعات سیاسی اسلام،ص 457)
1. چالشهای فقه سیاسی شیعه و اهلسنت
این چالش برخاسته از فلسفهای است که هر کدام از دو گروه برای ختم نبوت قائلاند؛ در حالی که از نظر شیعه تداوم رهبری الهی در امامت منصوص و معصوم توجیه ختم نبوت است، عالمان اهلسنت بر رشد و تکامل بشر و بینیازی وی از وحی جدید به عنوان فلسفه ختم نبوت تأکید کردهاند؛ همچنین غلبه اشعریگری بر فقه و کلام اهل سنت، باعث شد تا ویژگیهایی همچون تقدم نقل بر عقل، جبرگرایی و تفسیر اقتدارگرایانه از آموزههای مردمی و تصویبگرایی و عدالت صحابه بر فقه سیاسی اهل سنت حاکم شود؛ در حالی که فقه سیاسی شیعه ویژگیهایی دارد که در بعضی موارد، رودروی ویژگیهای فقه سیاسی اهل سنت قرار میگیرد.(همان، ص458-457)
2. چالش اخباریگری و اصولگرایی
اختلاف این دو مکتب که عمدتاً روشی است در پنج زمینه شامل: اختلاف نظر در ابزارهای لازم برای استنباط احکام شرعی؛ اختلاف در منابع و ادله احکام شرعی؛ اختلاف در قلمرو شمول احکام؛ اختلاف دیدگاه درباره اجتهاد و تقلید؛ اختلاف دیدگاه درباره عقل و دانشهای بشری قابل ردیابی است.
که سرانجام با پیروزی اصولیها خاتمه یافت، با یافتههایی همچون رهبری سیاسی فقها در عصر غیبت، امکان تداوم حکومت مشروع شیعی در عصر غیبت، وجوب تقلید از مجتهد زنده، تمسک به عقل به عنوان دلیل شرعی و نیز روش فهم منابع شرعی(کتاب و سنت) و از همه مهمتر تأکید بر عنصر زمان و مکان و نقش آن در ایجاد تحول در موضوعات و یا ملاکات احکام از دیگر ویژگیهای فقه سیاسی شیعه بود.
تأثیرات اخباریگری بر پیدایش مذاهب و نیز اجتهاد و مجتهدان، سبب تکوین نحله مجتهدان اخباری شد، با آنکه در بستر تاریخ و تحولات اجتماعی، مجتهدان اصولی مصلح بودند که توانستند با به فعلیت رساندن ظرفیت اجتهاد اصولی و تأسیس حکومت اسلامی مبتنی بر ولایتفقیه، همزمان با دو گروه مجتهدان سنتی و روشنفکران دینی، وارد چالش شوند.(لکزایی، نجف؛ ویژگیهای و چالشهای روششناختی فقه سیاسی شیعه، ص440-458)
3. چالشهای روششناختی مجتهدان
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دو جریان فقاهتی در میان حوزویان وجود داشت که هردو در همان سنت فقهی صاحب جواهر یا شیخ مرتضی انصاری و نیز مبتنی بر همان اجتهاد مصطلح به فهم گزارههای فقهی میپرداختند؛ با این تفاوت که در یکی، فقه سیاسی نسبت به آنچه در خارج اتفاق میافتاد، برخوردی منفعل داشت و در دومی برخوردی فعال صورت میگرفت و خود به جعل و تبیین موضوعات خارجی همت میگماشت.
نگرش اول، برداشتهای حاصل از متون دینی را در فقه فردی و تبیین احکام مکلفین خلاصه میکرد و معتقد بود متون دینی فاقد نظر یا دیدگاههایی در باب اداده جامعه در عصر غیبت است.
در مقابل، نگرش دوم معتقد به حضور دین در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی بود و میکوشید فقه را بسی گستردهتر از رویکرد اول تحلیل نماید و با تولید نظریهای اجتماعی و سیاسی به زندگی سیاسی شیعیان در عصر غیبت جریان بخشد.
گرچه رویکرد دوم در قبال سلطه دیرینه نگرش اول در حوزههای شیعی در حاشیه به سر میبرد؛ اما نگرش دوم در آستانه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید؛ نگرشی که توانست با ابتناء بر همان ذخایر فقه سنتی به نظریهای در باب حکومت در عصر غیبت دست یابد و سپس به اقامه آن بپردازد.(عبدالوهاب، فراتی؛ دانش سیاسی در حوزه علمیه قم، ص228)
بنابراین میتوانیم از منظر دیگری قائلان به اجتهاد را در دو گروه طبقهبندی نماییم: گروه سنتی و گروه مصلح.
اجتهاد در شیوه سنتی خود تا حد زیادی فردی و غیرحکومتی است، در حالی که اجتهاد مصلحان دارای نگرش حکومتی و اجتماعی است.
دغدغه اجرای احکام اسلامی و تشکیل حکومت دینی توسط مجتهدان مصلح، توانسته است ظرفیتهای اجتهاد اصولی را تا حد زیادی از حالت بالقوه به فعلیت برساند؛ از همین زاویه است که مجتهدان مصلح در دو جبهه درگیر شدهاند؛ از سویی با عالمان سنتی و از سوی دیگر با روشنفکرانی که دغدغه عصری کردن دین را داشتهاند.(نجف، لکزایی؛ ویژگیهای و چالشهای روششناختی فقه سیاسی شیعه، ص453)
4. چالش مجتهدان اصولی مصلح و روشنفکران دینی
الف. اصول فقه یا مکاتب روششناسی جدید: در حالی که مجتهدان همچنان بر ارزش ابزاری و روششناختی اصول فقه تأکید میورزند، برخی از روشنفکران دینی تلاش میکنند تا رهیافتهای روششناختی جدیدی همچون هرمنوتیک را پیشنهاد کنند؛ همجنین سایر مباحث روششناختی و معرفتشناختی نیز میتواند منشأ چالش باشد؛ مثل تحلیل گفتمانی، تحلیل جامعهشناختی، تحلیلهای روانشناختی و...
ب. کشف حقیقت و قرائتهای مختلف: در حالی که مجتهدان همچنان بر وجود حقیقت واحد اصرار میورزند و معتقدند که تمام تلاشها برای به دست آوردن آن حقیقت باید متمرکز شود، روشنفکران دینی بر مشروعیت قرائتهای مختلف از دین اصرار دارند.
تمایز این دو دیدگاه در چیست؟ این سؤال از آنرو مهم است که برخی از اهل تحقیق به وجود فتاوای مختلف اشاره کردهاند و آن را با قرائتهای مختلف یکسان دیدهاند، درحالی که این مسأله از نظر مجتهدان چنین تفسیر نمیشود.
به نظر مجتهدان از میان فتاوای مختلف، تنها یکی می تواند درست و حاکی از حقیقت باشد و بقیه خطا خواهد بود؛ بنابراین فتاوای مختلف به نسبیت و پخش بودن حقیقت در نزد دانشمندان مختلف منجر نمیشود؛ در حالی که دیدگاه روشنفکران دینی مبنی بر قرائتهای مختلف به پلورالیسم در عرصه حقایق منجر میشود.
ج. فقه و علم: مجتهدان همچنان بر جایگاه فقه به عنوان دانشی که عهدهدار نظم بخشیدن به زندگی فردی و اجتماعی انسان و جامعه معاصر است؛ اصرار میورزند، در حالیکه روشنفکران دینی معتقدند فقه، عقلانیت خود را از دست داده است و برای امروز، مدیریت فقهی کارآیی ندارد و لازم است مدیریت علمی؛ محور قرار گیرد.
از نظر مجتهدان، علم فقه هم جنبه تأسیسی دارد و هم جنبه امضایی؛ اما از نظر روشنفکران دینی علم فقه، فقط شأنیت پاسخدهندگی دارد و نه شأن تأسیسی؛ به عبارت دیگر، مجتهدان به دینی کردن عصر میاندیشند، در حالیکه روشنفکران دینی به عصری کردن دین مشغولاند.
همچنین در حالیکه روشنفکران دینی ما بر نیاز مجتهد به علوم انسانی در تفقه و اجتهاد تأکید میکنند، این مسأله هنور در میان مجتهدان ما پذیرفته نشده است.
د. فقه و اخلاق: تأکید روشنفکران دینی بر اخلاق، معنویت و جنبههای فردی دین، بیش از تأکید آنها بر مقررات و احکام فقهی است، در حالی مجتهدان عملاً تأکید بیشتری بر فقه داشته و دارند.(لکزایی، نجف؛ ویژگیهای و چالشهای روششناختی فقه سیاسی شیعه، ص 456-457)
بنابراین تأکید مجتهدان اصولی مصلح بر فقه و جنبههای تأسیسی آن، تلاش در اجرا و تحقق ارزشهای اسلامی، دینی کردن عصر، کشف حقایق دینی و به روز کردن اجتهاد بخشهای دیگری از عقلانیت فقه سیاسی شیعه را به منصه ظهور رسانده است.(همان، ص457-458)
جمعبندی و نتیجهگیری
در این نوشتار پس از تعریف رایج «اندیشه سیاسی» به تعریف مفهوم «اندیشه سیاسیِ اسلام» و «اندیشه سیاسی در اسلام» پرداخته شده و پس از آن «فقه سیاسی» که به عنوان یکی از حوزههای اصلی تحقیقات سیاسی اسلام به شمار میرود، مورد بررسی قرار گرفته است.
در ادامه ویژگیهای روش شناختی فقه سیاسی در چهار سطح چالشهای فقه سیاسی شیعه و اهلسنت، چالش اخباریگری و اصولگرایی، چالشهای روششناختی مجتهدان، چالش مجتهدان اصولی مصلح و روشنفکران دینی تبیین شده است.
فقه سیاسی خواه به عنوان شاخهای فقه و خواه به عنوان شاخهای از دانش سیاسی ـ اسلامی، دانش عملی است و ارتباط وثیقی با عمل مؤمنان از یکسو و تحولات سیاسی، اجتماعی جامعه اسلامی از سوی دیگر پیدا میکند.
تحولات رخ داده در جهان اسلام به طور عام و در ایران به طور خاص، عرصه فکر و عمل سیاسی این کشورها را با مفاهیم و آموزههای سیاسی جدیدی روبهرو ساخته است.
مقارن با بحران خلافت و متعاقب لغو آن در جهان اسلام و همزمان با دوران مشروطه در ایران، فکر و عمل سنتی مسلمانان با فکر و عمل سیاسی رهآورد غرب و تجدد مواجه گردید.
این رویارویی و مواجهه صرفنظر از علل و عوامل آن، کشورهای اسلامی را با مفاهیمی همچون قانون، آزادی و برابری آشنا ساخت.
در فرآیند آشنایی مسلمانان با چنین مفاهیمی، برخی از جریانهای فکری با طرد و انکار مفاهیم مذکور بر ناسازگاری آنها با مفاهیم مکنون در سنت اسلامی تأکید کردند.
برخی دیگر با پذیرش مطلق آنان بر ضرورت گذار از سنت و مفاهیم سنتی اصرار ورزیدند؛ در این میان برخی دیگر با اعتقاد به امکان سازگاری این مفاهیم با مفاهیم سنتی، بر ضرورت بازسازی سنت و فکر سنتی در پرتو این مفاهیم پافشاری نمودند.
مطالعه فکر و اندیشه سیاسی جدید مسلمانان نشان میدهد که چنین دیدگاههایی با رویکردهای نظری متفاوتی ارائه گردیده است که یکی از مهمترین آنها رویکرد فقهی است؛ با چنین رویکردی به طور خاص دو دسته از فقها را میتوان مشاهده کرد: دسته نخست، فقهایی هستند که مفاهیم سیاسی جدید را برنمیتابند؛ اما در دسته دوم، تلاش فقهی گستردهای در جهت همسانسازی مفاهیم مذکور با مفاهیم مکنون در سنت فقهی صورت میگیرد.
مجتبی عباسی
منابع
1. عمید زنجانی، عباسعلی؛ مبانی اندیشه سیاسی اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1374.
2. رجایی، فرهنگ؛ تحول اندیشه سیاسی در شرق باستان، تهران، نشر قومس،1375.
3. علیخانی، علیاکبر؛ شاخصهای روششناختی تفکیک مطالعات سیاسی اسلام، روششناسی در مطالعات سیاسی اسلام، تهران، دانشگاه امام صادق، 1386.
4. منصور، میراحمدی؛ ویژگیهای معرفتشناختی فقه سیاسی شیعه و اهل سنت؛ روششناسی در مطالعات سیاسی اسلام، تهران، دانشگاه امام صادق، 1386.
5. داود، فیرحی؛ سیمای عمومی فقه، درسگفتارهایی در فقه سیاسی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389.
6. عمید زنجانی، عباسعلی؛ فقه سیاسی، ج 2، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373.
7. شکوری، ابوالفضل؛ فقه سیاسی اسلام، ج1، تهران، 1361.
8. گرجی، ابوالقاسم؛ تاریخ فقه و فقها، تهران؛ انتشارات سمت،1375.
9. لکزایی، نجف؛ ویژگیها و چالشهای روششناختی فقه سیاسی شیعه، روششناسی در مطالعات سیاسی اسلام، تهران، دانشگاه امام صادق،1386.
10. فراتی، عبدالوهاب؛ دانش سیاسی در حوزه علمیه قم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1390.